نامه ای به ارنست همینگوی خالق پیرمرد و دریا

ارنست جان سلام،
امیدوارم سلام مرا پذیرا باشی هر چند در این دنیا نیستی، ولی من فرض میگیرم که هستی .
ارنست جان اجازه بده از استاد چخوف نازنین و صادق عزیز معذرت خواهی کنم، چون از این دو عزیز داستان های بیشتری خواننده ام، ولی داستان پیرمرد و دریای تو 《شگفت انگیز》 بود. البته من عاشق نوشته های صادق عزیز هستم خصوصا داستان داش آکل
ولی پیرمرد و دریا 《تأثیرگذارترین》 داستانی بود که تا حالا خوانده ام . مرا یاد رنج هایی که کشیده ام و دیده ام و مردم کشیده اند انداخت.ارنست عزیز تحمل قایق ات از ضربه کوسه های دریا مرا یاد تحمل های رنج هایی بود که 《مادرم》 کشیده بود انداخت .
تا وقتی که داستان پیرمرد و دریا را تمام کردم عین سانتیاگو قد خمیده و 《فرسوده》 شدم ، به همان اندازه که سانتیاگو درد کشید من هم درد کشیدم، بس که تحمل این همه رنج و درد طاقت فرسا بود.
ارنست جان؛ خیلی دوست دارم بدانم وقتی شروع به نوشتن میکردی 《عادت》 های نویسندگی ات چه بود و چکار می کردی که ذهنت اینگونه تو را یاری میکرد، که خالق اثری شگفت انگیز باشی ؟ البته جاهایی خوانده ام که زندگی پرماجرا و رفتاری گاه عجیبی داشته ای، هر چند زندگی هر کسی در زندگی با مشکلاتی روبه رو می‌شود. و مثل خیلی ها عاشق دختری شدی ولی با اجبارا با زن دیگری ازدواج کردی هر چند 《عشق》 اولت را فراموش نکردی و در همان زمان رمان مشهور وداع با اسحله را نوشتی که من هنوز توفیق مطالعه این کتاب را نداشته ام . توانایی خارق العاده ات در نوشتن داستان شش کلمه ای هم شگفت انگیز است، داستانی که سر میز روی دستمال کاغذی نوشتی و با شرط بندی بین دوستانت شرط را بردی ، و نوشتی :
((فروش، کفش بچه؛ هرگز پوشیده نشده، ))
و تو آغاز کننده و خالق داستان شش کلمه بودی .
تو صبح ها بلافاصله پس از طلوع خورشید دست به قلم می شدی، چون کسی مزاحمت نمی شد( دقیقا من هم ساعت ۳ صبح تا ۶ می توانم راحت تر بنویسم چرایش بماند)
هوا اگر سرد هم بود حین نوشتن گرم می شدی و بارها می نوشتی تا اینکه نوشته مورد نظرت را خلق کنی.
البته شرایط آن زمان شما نمی دانم چگونه بود. من از وقتی به طور جدی دست به قلم شده ام، در شرایط تحریم قرار داریم و هم اوضاع بشدت 《اسفناک》است بخاطر کرونا و 《قرنطینه》، خیلی محدود شده ایم . ناگفته نماند که برای نویسنده حتی در قرنطینه هم ایده پیدا می شود، پس نویسنده نمی تواند بیکار بنشیند که کرونا و قرنطینه تمام شود.
دوست ندارم که بنویسم 《خودکشی》کرده ای ، ولی این را می خواهم بدانم چرا هر نویسنده ای من عاشق نوشته هایش می شوم، خودکشی کرده است. صادق هدایت هم که خودکشی کرده است . شاید بخاطر توجیهات قابل قبولی که برای خودتان دارید .
نویسنده هایی به این خوبی چرا خودکشی کرده اید؟ برای من قابل هضم نیست، نمی دانم شاید من هم اگر روزی اثری شگفت انگیز خلق کردم دست به خودکشی بزنم .
خب بگذریم ارنست جان؛
شما بگو من چگونه بنویسم ، البته شاهین جان نازنین راه و چاه را نشان داده است و حالا فریده خانم عزیز ما رو دور هم جمع کرده که هر روز بنویسیم ، ولی گاهی باید آن چیزی را که بنویسم نمی شود.
جمله زیبایی که خلق کرده ای به من امید می دهد
((انسان 《شکست》 نمی خورد، بلکه دست از تلاش بر می دارد.))
پس من 《تلاش》 می کنم که شکست هایم برگ برنده ام باشند.
ارنست عزیز خوشحال شدم که برایت نامه نوشتم و با تو درد و دل کردم
دوستدار تو حسین؛ نویسنده آماتور

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *